کارم درسته نه؟!

دو, سه روز بود داشتم به يه موضوع مالي فکر ميکردم, چند روز ديگه بايد اجاره خونه بدم و 100 تومن کم داشتم!

مدام داشتم حساب کتاب ميکردم و آدمهايي رو که ميشد بهشون رو بندازم و ازشون قرض بگيرم سبک سنگين ميکردم,

(بابام؟ نه! خيلي بهش بدهکارم روم نميشه. خواهرم؟ نه! شايد خودش هم نداشته باشه آخه تازه...) با همين فکرها ناهارمو خوردم و نفهميدم چي خوردم, وقتي ظرفهامو ميشستم, گفتم حالا برم از ...(همکارم) بپرسم شايد داشته باشه!

اومدم ديدم يه بسته رو ميزمه! از همکارم پرسيدم اين چيه؟ گفت از طرف ... آوردن. يه بدهي که اصلاً فکرشو نميکردم يه روزي پس بگيرم اونم الان! توش 100 تومن بود!

از ظهر تا حالا فقط دارم شکر ميکنم!

پي نوشت1: با توجه به گله هاي دوستان از زندگي به اين نتيجه رسيدم که اتفاقهاي زندگي کاملاً از نحوه زندگي و اميدت نشأت ميگيره. کاملاً!

پي نوشت2: سعي نکنيم دنيا رو بپيچونيم چون بد جور دورمون ميزنه!

3 نظرات:

سنگ سفید گفت...

با پی نوشت 2 خیلی خیلی موافقم.
با پاراگراف تفکرات خیلی حال کردم. قشنگ بود.

آیدین گفت...

قويا و شديدا و عجيبا موافقم

seductive گفت...

بعد از ارسال پست یاد دوران کودکی افتادم, اونوقتهایی که میرفتم خرید, همیشه وقتی چیزای کیلویی رو خودم برمیداشتم و میزون درمیومد, حاج رضا(فروشنده سوپری سر کوچه) میگفت: آفرین دخترم معلومه امروز اصلاً دروغ نگفتی ها!