هنوز همین جایی!

هنوز همين جايي!

روی صندلی که ترک شدنش را فرياد مي زد, روبروي من!

هنوز باتو حرف ميزنم, راه ميروي و کنارم مينشيني

دستهايت را ميگيرم!

هنوز نگاه کردن به زندگي تو لالايي شبهاي من است!

نگاهم را از ميان حلقه های بي مرز چشمهايت عبور ميدهم

ميخندم

ميگويم

نگاهم را از چشمهاي تو ميدزدم

بغض ميکنم

نميگويم

مي بويم

هنوز وقتی اشک ميريزم تو خشن و تند ميشوي!

به دنبال دستهاي شيرينت ميگردم

دنبال دستهاي خالي و موچ خودم

هنوز سُر خوردنش از ميان انگشتان تو زير زبانم مزه ميکند

امروز جاي خالي نگاهت را روي صورتم با رنگ قرمز ميپوشانم

پف کردگي چشمانم را با رنگ کبود

سردي و بي جاني لبهای ترک خورده و ساکتم را با رنگ بنفش اما...

اما هنوز هيچ رنگي به هنرمندي دستهاي تو مرا در برابر آينه جوان نميکند

حتي آينه هم ديگر به من دروغ نميگويد

همه ميگويند:

"سالهاست که رفته اي

و من پير شده ام"

تموم شد!

تموم شد!

"ميخواستم نمی شد!"

ولی اين دفعه شد!

تغییرات

زيادي تيره بود!

با اينهمه تغييراتي که تو زندگيم دادم و دارم ميدم, حيف بود اينجا همون جوري سياه و تاريک بمونه!

بايد از رنگهاي شاد تر توي اين الگوها استفاده کنن تا ما بيسوادا که نميتونيم قالب بسازيم بتونيم جواب دلمونو بديم خوب!

پي نوشت: يکي از مهمترين تغييراتي که تو زندگيم دادم اينه که 2 تا چيزو به کلي حذف کردم!

کارم درسته نه؟!

دو, سه روز بود داشتم به يه موضوع مالي فکر ميکردم, چند روز ديگه بايد اجاره خونه بدم و 100 تومن کم داشتم!

مدام داشتم حساب کتاب ميکردم و آدمهايي رو که ميشد بهشون رو بندازم و ازشون قرض بگيرم سبک سنگين ميکردم,

(بابام؟ نه! خيلي بهش بدهکارم روم نميشه. خواهرم؟ نه! شايد خودش هم نداشته باشه آخه تازه...) با همين فکرها ناهارمو خوردم و نفهميدم چي خوردم, وقتي ظرفهامو ميشستم, گفتم حالا برم از ...(همکارم) بپرسم شايد داشته باشه!

اومدم ديدم يه بسته رو ميزمه! از همکارم پرسيدم اين چيه؟ گفت از طرف ... آوردن. يه بدهي که اصلاً فکرشو نميکردم يه روزي پس بگيرم اونم الان! توش 100 تومن بود!

از ظهر تا حالا فقط دارم شکر ميکنم!

پي نوشت1: با توجه به گله هاي دوستان از زندگي به اين نتيجه رسيدم که اتفاقهاي زندگي کاملاً از نحوه زندگي و اميدت نشأت ميگيره. کاملاً!

پي نوشت2: سعي نکنيم دنيا رو بپيچونيم چون بد جور دورمون ميزنه!